دارم برگ میکشم اما نه سیگار برگ !!!
برگ برگ خاطرات سوخته ام را که داخل سیگارم ریخته ام …
.
.
نوار قلب خاطرات من پر از خط های صافی ست که بی نام تو جان ندارند …
فرستنده : محدثه
.
.
هر روز که بیدار می شوم وحشت زده قاب خاطرات ذهنم را مرور میکنم …
هیچ بعید نیست تو از آنجا هم رفته باشی !
.
.
روی برگ های خاطرات نوشتم دلتنگم …
پائیز شد و خاطرات رنگشون زرد شد و از شاخه های دلتنگی روی سنگفرش آرزوها ریختن تا زیر پای غرور و بی محبتی له بشن …
فرستنده : کاملیا
ادامه مطلب ...
کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود تا هروقت از سر دلتنگی به رویش
دست می کشیدم ، تو از درونش با آرزوی من بیرون می آمدی
…
.
.
به صدایت که معتاد شدم رفتی !!!
حالا هر روز خاطره تزریق میکنم …
.
.
خاطره اگر در جهنم هم باشد دل را تنگ جهنم میکند و تو با
تمام بهشتی بودنت در حسرت جهنمی …
.
.
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست ، فقط کمی جای تو
خالیست ، نمی آیی ؟
.
.
زیر درخت سیب نذر کرده ام به آمدنت …
فصل شکوفه زدن از خاطرات نزدیک است !
.
ادامه مطلب ...
همه ی حواسم را جمع میکنم تا خیالت را کم کنم اما تمام یادت
در”من” ضرب میشود و “من” تقسیم میشوم در “تو”
…
می بینی ؟ عجب دنیای بی حساب و کتابی ست ؟
.
.
بانو !
آن پیرهن قرمز پولک دارت را بپوش و مثل یک ماهی به آغوش
من بیا …
من هنوز دریا دریا تو را دوست دارم …
.
.
بگو دوستت دارم …
شهیدم کن …
مالیات ندارد این گلوله ای که از دهانه لبهایِ تو شلیک
می شود !
.
.
بهشت فاصله ی پلک بالا و پایین من است وقتی که به تو
نگاه میکنم …
.
ادامه مطلب ...
خیابانهای تنهایی ، دلی ولگرد می خواهد
و آوازم بدون تو ، سکوتی سرد می خواهد
برایت مرده بودم تا ، برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی “دلت همدرد می خواهد ؟”
.
.
?اد بگذشته به دل ماند و در?غ
ن?ست ?ار? که مرا ?اد کند
د?ده ام خ?ره به ره ماند و نداد
نامه ا? تا دل من شاد کند
.
.
در خواب ، چراغ تا سحر دستم بود
در خواب ، کل?د هر چه در ، دستم بود
ز?باتر از ا?ن خواب ند?دم خواب?
ب?دار شدم ، دست تو در دستم بود
.
.
ادامه مطلب ...
و بعد از
رفتنت تنها من ماندم و فانوسی از خاطره ها کنج طاقچه اتاق …
دود میکند و میسوزد و می سوزاند !!!
.
.
مغز هم دندون داره ، فقط جای غذا ؛ “خـاطــــره” گیر
میکنه لاش …
.
.
شاید از مد افتاده باشد
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد پیراهنی که روی شانه هایش
اشک ریخته ای !!!
.
.
خاطره یعنی
یه سکوت غیر منتظره میون خنده های بلند
…
.
.
یکی از بدترین ظلم هایی که “عطرها” و “آهنگها” به ما
میکنن اینه که بدون اجازه گرفتن ، هولمون میدن وسط خاطرات !
.
ادامه مطلب ...
بگذار طلوع
کند آفتاب از هر طرف که دلش میخواهد …
من روزم را با خاطره ی “تو” آغاز کنم
…
.
.
سینمای ذهنم هر شب همان فیلم همیشگی را پخش میکند
…
خاطرات بودنت را …
.
.
گاهی به خاک سپردن یک جسد از خواباندن یک قاب عکس آسانتر
است ؛ لعنت به خاطرات !
.
.
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموش شدن میکنم
…
.
.
خاطره ها را رشوه می دهم به روزهایم تا از بی تو بودن
صدایشان در نیاید !!!
.
ادامه مطلب ...
میگویند
باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …
اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود
!
.
.
باران ببار …
بگذار اشک هایم غریب نباشند …
.
.
پشت پنجره نشسته ام و باران میبارد …
ناودانی چشمانم سرازیر شده است !
.
.
دل من کلبه بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که
ناگهان در احساس من چکه می کنی …
.
.
وقتی به هوای دیدنت قلب ابرها هم تند تند میتپد
…
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لب های خشک و ترک
خورد ام لیز میخورد …
.