میگویند
باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …
اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود
!
.
.
باران ببار …
بگذار اشک هایم غریب نباشند …
.
.
پشت پنجره نشسته ام و باران میبارد …
ناودانی چشمانم سرازیر شده است !
.
.
دل من کلبه بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که
ناگهان در احساس من چکه می کنی …
.
.
وقتی به هوای دیدنت قلب ابرها هم تند تند میتپد
…
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لب های خشک و ترک
خورد ام لیز میخورد …
.
.
باران ببار … ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین
کمانی در دلم برپا شود !
.
.
باران که بند بیاید تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن
!
.
.
باران نبار ؛
من نه چتر دارم نه یار …
.
.
نمک روی زخم است بارانی که بی تو می بارد
!
.
.
زیر بارانم بی چتر …
تنها بینی سرخم لو میدهد مرا که باریده ام همراه ابرها ،
اما …
تابلوی قشنگی شده ایم : من و جاده و باران
!
.
.
اگر باران ببارد باز می آیم درون کوچه امید و از ترکیب
دستانم برایت چتر میسازم ، مبادا قطره ای باران بیازارد نگاه مهربانت را
…
.
.
کاش نامت باران بود ؛ آنوقت تمام مردم شهر همراه با من
برای آمدنت دعا می کردند …
.
.
تلنگر کوچکی است باران ، وقتی فراموش می کنیم آسمان
کجاست !!!
.
.
زیر چتر مهربانیت مرا پناه میدهی ؟
بارانی ام امشب …
.
.
باران ببار و تمام خاطره ها را بشور
تمام دوستت دارم ها
تمام عاشقانه ها
ببار که من هم شرم نکنم ، من هم ببارم
!
.
.
آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش میکنند
…
همین که باران بند آمد خیلی ها چتر هایشان را جا
میگذارند …
.
.
این هوای خوب بارانی ، حال خوب می خواهد … ولی حیف
!
.
.
چه بارانی !!! اما چه فایده ؟؟؟
تو اینجا نیستی و باران بی تو یعنی سوزاندن تن سیگار
!
.
.
تا یادت می کنم باران می آید …
نمیدانستم لمس خیالت هم وضو می خواهد
!
.
.
هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می
سپارم …
می گویند باران رساناست ؛ شاید دستهای من را هم به
دستهای تو برساند !
.
.
کمی آرام تر باران …
او دیگر کنارم نیست !
.
.
یک نفر هست که از پنجره ها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه ی بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
.
.
عصر جمعه دلگیر تر میشود وقتی باران باشد و تو نه
!
.
.
باران ! باران ! با تو قراری دارم
یک لحظه مبار با تو کاری دارم
وانگاه چنان ببار ، کابم ببرد
من در دلم از دوست غباری دارم
.
.
باران ببار … ببار بر سر همه آنان که ایستاده اند زیر
آسمان تنهایی ها …
.
.
آهای تو …
توی این روزهای بارونی فکری به حال جای خالیت کردی ؟؟؟
.
.
باران از جنس من است و من از جنس باران
…
هر دو بی هدف می باریم به امید رویش یک امید از جنس عطر
تنت !
زود برگرد ، باران نزدیک است !
.
.
چتر نمیخواهد هوای بارانی ، تو را میخواهد
!!!
.
.
باران خیال تو آخر می کشد مرا …
ای کاش بر تن خـیسم چتر میشدی …
.
.
گونه هایت خیس است ؟
باز با این رفیق نابابت ، نامش چه بود ؟ هان ! باران
…
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها
همدم خوبی نیست برای درد ها
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکند
…
.
.
وقتی دلم گرفت ، زیرِ بازان گریه کردم
…
وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند ، تازه فهمیدم
غمِ من چقدر کوچک است و غمِ آسمان چقدر بزرگ …
.
.
دیشب که باران آمد میخواستم سراغت را بگیرم اما خوب میدانستم
این بار هم که پیدایت کنم باز زیر چتر دیگرانی …
.
.
غصه می سوزد مرا ، باران ببار
کوچه می خواند تو را ، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا ، باران ببار
خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است
آسمان را کن رها ، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما ، باران ببار
موج میخواهد بیابان سکوت
با خوِد دریا بیا ، باران ببار
تا بیاید آن بهار سبز سبز
تازه تر باید هوا ، باران ببار
سینه ام آشوب و دل خونابه است
غصه می سوزد مرا ، باران ببار